۲۵۹۷

كانَ اللّه ُ و لَم يَكُن مَعَهُ شَيءٌ

۱۲۵۶۹.رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ( ـ من دُعاءٍ عَلَّمَهُ عَلِيّا عليه السلام ـ ) : لا إلهَ إلاّ أنتَ. كُنتَ إذ لَم تَكُنْ سَماءٌ مَبنِيَّةٌ. و لا أرضٌ مَدحِيَّةٌ. و لا شَمسٌ مُضيئَةٌ. و لا لَيلٌ مُظلِمٌ. و لا نَهارٌ مُضيءٌ. و لا بَحرٌ لُجِّيٌّ. و لا جَبَلٌ راسٍ. و لا نَجمٌ سارٍ... كُنتَ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ. و كوَّنتَ كُلَّ شَيءٍ. و قَدَرتَ عَلى كُلِّ شَيءٍ. و ابتَدَعتَ كُلَّ شَيءٍ.۱

۱۲۵۷۰.الإمامُ الباقرُ عليه السلام :إنَّ اللّه َ تَبارَكَ و تَعالى كانَ و لا شَيءَ غَيرُهُ. نورا لا ظَلامَ فيهِ. و صادِقا لا كِذبَ فيهِ. و عالِما لا جَهلَ فيهِ، و حَيّا لا مَوتَ فيهِ. و كذلِكَ هُوَ اليَومُ. و كذلِكَ لا يَزالُ أبَدا.۲

۱۲۵۷۱.الكافي عن زرارةَ :قلتُ لأبي جَعفرٍ عليه السلام : أ كانَ اللّه ُ و لا شَيءَ ؟ قال : نَعَم كانَ و لا شَيءَ. قُلتُ : فأينَ كانَ يَكونُ ؟ قالَ : و كانَ مُتَّكِئا فاستَوى جالِسا و قالَ : أحَلْتَ يا زُرارَةُ ! و سَألتَ عَنِ المَكانِ إذ لا مَكانَ.۳

۲۵۹۷

خدا بود و چيزى با او نبود

۱۲۵۶۹.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ( ـ در دعايى كه به على عليه السلام آموخت ـ ) گفت : خدايى جز تو نيست. تو بودى آن گاه كه نه آسمانِ برافراشته اى بود و نه زمينِ گسترده اى و نه خورشيدِ تابنده اى و نه شبِ تارى و نه روزِ روشنى و نه درياىِ ژرفى و نه كوهِ سر به فلك كشيده اى و نه اختر سيّارى... پيش از هر چيز تو بوده اى و همه چيز را تو هستى بخشيده اى و بر هر چيز توانايى و هر چيزى را تو پديد آورده اى.

۱۲۵۷۰.امام باقر عليه السلام :خداوند تبارك و تعالى بود و چيزى جز او نبود، نورى بود تهى از تاريكى، راستگو بود و دروغ در او راه نداشت، دانا بود و نادانى همراهش نبود، زنده بود و مرگ با او نبود؛ هم اينك نيز چنين است و همواره چنين خواهد بود.

۱۲۵۷۱.الكافى ( ـ به نقل از زراره ـ ) : از امام باقر عليه السلام سؤال كردم آيا خدا بود و چيزى [ديگر ]نبود؟ حضرت فرمود : آرى، او بود و هيچ چيز ديگر نبود. عرض كردم: پس، كجا بود؟ حضرت كه تكيه كرده بود راست نشست و فرمود: سخنى محال (نادرست) گفتى و از جا و مكان پرسيدى، آن گاه كه مكان نبود.


1.مهج الدعوات : ۱۲۴.

2.التوحيد : ۱۴۱/۵.

3.الكافي : ۱/۹۰/۷.